Thursday, November 30, 2006
خیلی که کوچک بودم بخاری قدیمی و بزرگی داشتیم که جون می داد واسه اینکه صندلی راحتی را بگذارم کنارش و لم بدم و جونم رو گرم کنم واسه روز مبادا
بزرگتر که شدم واسه م کار رادیو رو می کرد ؛ همون فضا رو در نظر بگیر ، صندلی و لم دادن و ترانه های قدیمی که حالا ازش پخش می شد
حالا هم که خیلی بزرگتر شدم و اون همونجور کوچیک مونده و ظاهرن دیگه کاری ازش برنمی آد تا برام بکنه دورش ننداختم ؛ وصلش کردم به جاکلیدیم و با خودم می برمش اینور و اونور. یه وقتایی یه یادایی از قدیما میکنیم با هم . آره


Monday, November 13, 2006
آن خباط* سه گونه خبط كردي ؛
... آن خبط سوم منم .
. . .
* : خبط كننده


Saturday, November 11, 2006
از اونجا كه به قول شاعر ، دربي هم درد منو ديگه دوا نميييييييكنه . . . ، نقدن اين چند خط باشه اينجا تا سردرمون لا اقل بحث دربي نباشه و متهم نشيم به اي بابا چه بي جنبه و چه جوگير و اين جور حرفا ؛ منم بشينم سر فرصت ببينم چمه


Sunday, November 05, 2006
بنويسيم پرسپوليس ؛ بخوانيم زلزله
تأخير فاز ما رو هم بگذاريد به حساب گرفتاري
داش ميثم هم كه سنگ تموم گذاشتن
ديگه . . . م م م . . . همين ديگه