Saturday, February 24, 2007
مریضی م رو عوض کردم
حالا 2 روزه دارم فقط محسن چاوشی گوش می کنم ؛ 2 تا آهنگ فیلم سنتوری
این 2 تا آهنگ رو خاکه رو خاکه ش کردم و تو حال و هوای سنتوری چرخ می زنم
راستی شنیدم بعضی ها گفتن سنتوری بد فیلمی بوده ! غلط کردن . اینا همه یک نکته .
دو هم اینکه مخم گوزیده بد جور .


Friday, February 23, 2007
اگر بر جای من زیتی* گزیند دوست ، حاکم اوست
.....
* : غیر ، دوست دختر ، ها ا ا ا ن ؟!


Wednesday, February 21, 2007
مطربا ، می شه خواهش کنم پرده بگردانی و فقط همون اصفهان رو بزنی ؟!
مرسی .
.....
پ .ن 1 : دست تو هم درد نکنه بابت این صفحه
پ .ن 2 : صوابشم ممم ... خو بره به حساب دااش حبیب ...


آی بدم میاد از آدمایی که تنهایی میرن شیراز
...آی بدم میاد


Wednesday, February 14, 2007
...
لیکن چه چاره ؟ با بخت گمراه !
...


Monday, February 12, 2007
خفه شو ؛
خفه شو که کرک داره می خونه ؛
...
ای گنج نوش دارو ، بر خستگان گذر کن
مرحم بدست و مارا مجروح می گذاری
عمری دگر بباید بعد از وفات مارا
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
اندر امیدواری
اندر امیدواری
اندر امیدواری
...
عکس رو به همراه یه مصاحبه با کرک جان از اینجا ببینید .
...
پ . ن : یک اینکه اگه دنبال آهنگ همینی که من نوشتم می گردین به اسم باد نوبهاری سرچ کنین .
دو هم اینکه چون اگه آقا رو به اسم کرک سرچ کنین احتمالن فقط به همین صفحه میرسین ؛ پس توسعه * می کنم به اسم محسن نامجو بگردین تا به جواب های بهترو بیشتری برسین .
* : سفارش


Saturday, February 03, 2007

The whole conviction of my life now rests upon the belief that loneliness , far from being a rare and curious phenomenon , is the central and inevitable fact of human existence

"Thomas Wolfe"

"God's Lonely Man"

حیرت نکنین .
این رو مال شماها گذاشتم . وگرنه ما رو چه به این غلطا . شکر که واسه ما هم ترجمه فارسیش تو بازار موجود هست یا لااقل قدیم تر ها موجود بود . اونجا که می فرما ااا د :
"اکنون همه ایمان من در زندگی بر این باور متکی است که تنهایی ، بس بیش از آنکه پدیده ای شگرف و کمیاب باشد حقیقت ناب و ناگزیر هستی انسان است ."
"توماس وولف"
"مرد تنهای خداوند"
صفحه اول فیلمنامه راننده تاکسی


Thursday, February 01, 2007
واسه اینکه دیگه خیالم راحت بشه که یه چیزیم هست ، از ساعتی پیش این شعر محترم ، بی جهت از آسمان بر من نازل شد و چند خط اولش توی کله ام تکرار شد و تکرار شد تا به قول آقا مجید ، چشی تر کردیم .
هنوز در فکر آن کلاغم
در درّه های يوش
با قيچی سياهش
بر زردی برشته ی گندمزار
با خش خشی مضاعف
از آسمان کاغذی مات
قوسی برید : کج !
و رو به کوه نزدیک
با قار قار خشک گلویش
چیزی گفت
که کوههای بی حوصله
در ظلّ آفتاب
تا دیر گاهی آن را
با حیرت
در کلّه های سنگیشان تکرار می کردند
گاهی سئوال می کنم از خود که یک کلاغ
با آن حضور قاطع بی تخفیف
وقتی صلاة ظهر
با رنگ سوگوار مصرّش
بر زردی برشته ی گندمزاری بال می کشد
تا از فراز چند سپیدار بگذرد
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید با کوههای پیر ؟
کاین عابدان خسته ی خواب آلود
در نیمروز تابستانی
تا دیر گاهی آن را
با هم تکرار می کنند !
هنوز در فکر آن کلاغم !
هنوز در فکر آن کلاغم !
هنوز در فکر کدوم کلاغم آخه ؟!؟!؟
ببین ! خودم رو به حماقت نزنم ؛ می دونم که لا اقل بحث من کلاغ نیست ؛ اما چیه و به چی این چند خط گره خورده ...!!! شرمنده . بازم حیرتم .
. . . . .
پ .ن : (واسه اعظمی) صوابشم مم ... خب بره به حساب دااش حبیبم که اهل روضه نیست .