Sunday, March 18, 2007
. . .
آه ، دیگر ما
فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم
بر به کشتیهای موج بادبان از کف
دل به یاد بره های فرهی ، در دشت ایام تهی بسته
تیغهامان زنگخورد و کهنه و خسته
کوسهامان جاودان خاموش
تیرهامان بال بشکسته
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون اید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
. . .


Friday, March 16, 2007
در همینجا ذکر چند نکته رو ضروری می بینم ؛ این یک نکته .
دو اینکه حالم از هرچی غذای بیرون ، شامل انواع چلویی و انواع فست فوود داره به هم می خوره و جدن و شدیدن غذای خونگی خونه پز م آرزوست ... تا دچار نشین که ایشالله نشین نمی فهمین که قضیه اصلن هم لوس بازی و شوخی و ... نیست و اتفاقن چقدر هم جدیه .
سه اینکه من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر ...
چار اینکه ... پیر شدم ، پیر تو ای جوونی ؛ خوب این بیت دیگه خود وصف حال ماست دیگه ... یعنی بابا تو خیلی باحالی ، یعنی کس خوار هرچی مارکوزه و ...
پنج هم اینکه نکات فوق هرکدوم اهمیت خاص خودش رو داره و هیچ کدوم هیچ ربطی به هیچ کدوم دیگه نداره ، خدای نکرده خلط مبحث نشه .


Thursday, March 08, 2007
دستگیری فعالان حقوق زن رو محکوم می کنم .
اخبار رو از آذر و لینک هایی که داده دنبال می کنم .
و چشم انتظار دیدن خبر آزادی هرچه سریع تر همه شون هستم .
. . .
آقای ف و خبر رسان های محترم ،خداییش دیگه از این سالم تر و در چارجوب قانون اساسی تر دیگه نمیییییییشه اظهار نظر کرد ؛ جان شما اگه این سه خط رو نمی نوشتم دیگه نامردی بود . مرسی که می فهمین .


Tuesday, March 06, 2007




مگه نگفتم ... ؟!



آخر هم دیدی که کار دست خودت دادی ...
ها ا ا ا ن ؟
حالا خیالت راحت شد ؟!
اینجوری همه رو ناراحت خودت کردی ...