Thursday, May 31, 2007
- الو !
- الو ، عزيزم ، مي بخشي كه دير جواب دادم ؛
دستم اندر دامن ساقي سيمين ساق بود . . .


Wednesday, May 30, 2007
هميشه پاي يك مرد در ميان است .

پ . ن: با تشكر از دوستان نازكتراز عسلم ، مونتني و كمال تبريزي

Labels:



Sunday, May 27, 2007
زیت حقیقی ، خدا ست .
. . . . .
پ . ن :
زیت : زید ، دوست دختر ، در معنای عام اینجا پارتنر


Wednesday, May 16, 2007
­ميرزا كه گفت ابتذال اجتناب ناپذير است كلي خيالم راحت شد ! نه ! ؛ نمي دانم ، شايد هم ناراحت شد ؛ مي دانم كه خواندمش ،‌ خيره ماندم و باز خواندمش ... ، خواندمش ودست آخر در دلم گفتم آخيش ... ، گفتم آخيش ،‌ چون ، شايد اين حرف دل ما بود كه گفته شده بود ؛‌ حرف اين روز هاي دل ما : حكايت ما و ابتذال ... ؛ همه چيز رو به تباهي ست ؛ زمانه ، زمانه ي ابتذال است ؛ ...
حرف فلسفي و عميقي نمي خواهم بزنم ها ؛ همين دور و بر خودم را مي خواهم/مي توانم ببينم ؛ همين خودم را .
اينكه بعضي وقت ها مي نشينم به جستن خودم ، يا بهتر بگويم ، اين روزهاي خودم ؛ مي گردم خودم را ... ، زير و رو مي كنم خودم را ... ، مي خواهم كه تعريفي پيدا كنم براي اين روزهاي خودم ؛ هرچه ميگردم به يك كلمه ميرسم ، ... تنها يك كلمه :‌ دري وري ؛ اين است لاغر اين روزها ؛ دري وري ، سر در ابتذال و تباهي ، همه ي لاغر و بگذار بگويم همه ي پيرامون لاغر . البته دكتر خوب اگر بروم شايد بگويد ايراد از سو‍‍‍ژه است ، كه من باشم ، ابژه هاي محترم به گيرنده هاي خود دست نزنند ... شايد ؛ مثل اينكه حق با دكتر بود نه هامون ! نمي دانم ... شايد ...
حتي اين باران هم نمي تواند گندي را كه در آن دست و پا مي زنيم ازما بشويد و با خود ببرد .
و تنها چيزي كه در اين ميان ، شاهين ترازو را به جاتب كفه فردا خم مي كند ، تسلاي عشقي كه نه ، تسلاي اين باور است كه خيلي هامان هنوز خو نكرده ايم به اين گند ، خيلي هامان هنوز ...
. . . . . . . . .
پ . ن : موسيقي پدر خوانده


Sunday, May 06, 2007


تاس کباب ،


اروتیک ترین غذای ایرانی .




لا اقل اسمش که اینطوریه .