Wednesday, August 29, 2007
ما را نه غم دوزخ و نه حسّ بهشت است ؛
.
.
.
پس ،
لطفن ،
GO F U C K YOURSELF
.
.
.
با تشکر ؛


Wednesday, August 22, 2007
.
.
.
همه ی غمم بود از همین ،
که خدای نکرده خطا کنی ؛
.
.
.
پ.ن یک : عکس تزیینی است !
پ.ن دو : چهارده نقطه دی
پ.ن سه : اِ ! شوهر داره !!!؟ ... من که گفتم عکس تزیینیه !
پ.ن چهار : حالا من اینجا نگم یعنی هیچکی هیچ جای دیگه نمیگه !؟ ... اگه انقدر عقده ای هستی نگذار زنت بازیگر شه !
پ.ن پنج : خداییش که از جورج کلونی بهتره ! قبول کن !
پ.ن شش : بابا به چشم خواهری ...
پ.ن هفت : عکس دزدی از سایت سینمای ما
پ.ن هشت : با تشکر از مهدی خرم بابت عکس و آقای گیل بابت لبخند باشکوهشون !


Monday, August 20, 2007
گیر داده ام حالا به اینکه بنویسم ؛
نتیجه اینکه می شود شرح احوالات مزخرف ، تا صرفن بماند اینجا
حال و روز چندان خوشی ندارم .
برای اینکه متری به دست بدهم، چهار مرتبه می شمارم برای احوالات :
سرخوشی
حال خوش
اینکه ماییم
و ناخوشی
دم نوشت : خوشا سرخوشی .
اوضاع کار به شدت تخمی ست !
کدام معصوم بود که می گفت کارفرمای خوب گلی از گلهای بهشت است !؟
و کدام آرشینکت معصوم که قات زده بود و میگفت کار ما در برابر کارفرمایان چیزی نیست جز یک جندگی کامل !؟
دیروز کار کثیفی کردم ، وقتی که آقای گاو ( کارفرماست) با ذهنیت خم رنگرزی از کار ، گیر داد که نقشه ی سازه یکی از ساختمان هایش را می خواهد ، خیلی خونسرد سازه ی یک ساختمان دیگر را ، کلن بی ربط ، برایش فرستادم تا دو روزی لا اقل سرگرم باشد و زر نزند تا کارمان را بکنیم .
خلاصه این شده ایم
روز ، کار و خستگی
شب ، سرشکستگی !
و البته باز خستگی !
به شدت هوای سفر کرده ام ؛ چه خوب که اردیبهشت شیراز باشد ؛
شجریان بیست سال جوانتر می خواهم ، با مشکاتیان که سه تار بنوازد و موسوی که نی ؛
و اعصاب راحت ؛
چیز زیادی ست !؟
هان !؟


Wednesday, August 15, 2007
آنچه در مدت هجر تو کشیدم ،
هیهات ،
دویست پاکت بهمن بود و
هزار پاکت تری استار...
.
.
.
پ.ن : اون یه پاکت تری استار ساعت سه شب شیراز ...


Sunday, August 12, 2007
حق توهین کردن به کسی رو نداری که هیچ ،
حق دلگیر شدن هم نداری !
زمونه ست که گه و کس شعر شده
رفاقتا بوی شاش می دن نا جووور
فارغ کنی خودت رو از همه راحت تری
سرت تو لاک خودت
بقیه هم مث تو
تو هم یکی مث بقیه
تو که خودت هم ته قرصی های عالمی
مالیخولیا
پارانویا
شیزوفرنیا
یا هرچی ...
اینا دیگه هیچ رقمه چیزای جدید و عجیب و غریب این زمونه نیستن !
هه !
حتی از مد هم افتادن دیگه
خاک بر سرت که همه چیت دموده ست !
حالا جدی این کس شعرا رو می گی که چی !؟
یعنی می خوای بفهمی که حقی واسه ناراحت شدن نداری ؟!
خوب فهمیدی ! که چی حالا !؟
یعنی می خوای بگی شل کن خودت رو ! بذار راحت بره ! راحت بیاد !؟
تو که شل خدایی هستی !
می خوای داد بزنی !؟
خوب بزن تا پاره شی ! می خوای داد بزنی که چی بگی !؟
می خوای بگی آ آ آخ ... کجات !؟
هان !؟


Thursday, August 09, 2007
لاغر همه را به کیش خود پندارد ؛
بله ؛
خیلی وقت ها گیر کار لاغر اینجاست آقا جان ؛
دراینجا ! ... ؛
خیلی وقت ها از اینجا می خورد لاغر ؛
از اینجا ! ... ؛


Wednesday, August 08, 2007
انسان سخنی نگفت ؛
تنها او بود که جامه به تن داشت ،
و آستینش از اشک تر بود .
. . .
پ.ن : السلام علیک یا امامزاده داود(علیه السلام)


Saturday, August 04, 2007
ناغافل از تب وهن دق نکنم!

هان!؟