Monday, December 31, 2007

1- اینجا نو شد به سلامتی ؛ دست نازلی جانمان کلی درد نکند ؛ دوستی می کنیم با این قالب جدید ، به نظرمان کلی خوش گل شده ست ، دیگر آرشیو هم داریم ( آرشیومان در قبلی کار نمی کرد ) ، قاعدتن پیل تر هم نباید باشیم ، لا اقل فعلن !
2- این ژانویه و فوریه است که مسیحیت را زنده نگه داشته است . (+)
3- تیمم و تیمم و تیمم و تیمم ، این بود تیمم !؟!؟!؟
بی دقتی کرد تیمم !
4- دوست داریم تیاتر آقای سمندریان را هم برویم



ای بابا !

بد زمونه ای شده والله ، دیگه به هیشکی نمی شه اعتماد کرد


Labels:



Sunday, December 30, 2007
بدین وسیله به اطلاع عموم هموطنان عزیز ، خواهران و برادران ایمانی ، می رسانم که آدرس این وبلاگ از امشب شاید هم فردا روز به http://laaaghar.blogspot.com/ تغییر خواهد یافت .

به بیان دیگر! یه دونه اِی ناقابل به قضیه ی آی لاغر اضافه خواهد شد ؛ باشد که از پیل تر در آیم .

از اینکه لینک اینجا رو در وبلاگتون اصلاح می کنید پیشاپیش کمال تشکر و امتنان را دارم .

عرض دیگه هم اینکه به مدد همت خانوم نازلی دختر آیدین ، که عمرش دراز باد ، این وبلاگ / شاید هم اون وبلاگ ! با قیافه ی جدیدی خودش رو به شما عرضه می کنه !

حالا اینکه چه جوری می تونم از خجالت این خانوم نازلی دربیام رو من که نمی دونم ، باور کنید خود خدا هم نمی دونه ، شما اگه می دونید بگید ...
.
.
.
پ.ن : به گمانم فردا شب این اتفاق بیفته ...


Saturday, December 29, 2007
هنوز هم میگویم
بکارت نمیخواهم ازش

ولی وبلاگ نباید داشته باشد

(+)


Thursday, December 27, 2007
خدايا چرا نمايش را دوست نداري؟
چرا در سرزمين هاي ديگر دوست داري؟

از یادداشت بیضایی در سوگ استاد رادی


رادی از دنیا رفت
در حالیکه رفاقتش با هادی مرزبان مثل بختک تا آخرین روزها روی کارهاش سایه انداخته بود
بیچاره حقش خیلی بیش تر از این ها بود
ادا نشد

.
.
.

پ.ن : دلمان نیامد به یادداشتی که رادی برای تولد بیضایی به اعتماد دیروز داده بود لینک ندهیم .


Wednesday, December 26, 2007

بکِشید ما را ...

ما خیلی بیشتر از این حرف ها کِش می آییم .

بکِشید ما را ...

...کِشه هرکی کم بیاره و کِش نیاد .

Labels:



Tuesday, December 25, 2007

قضیه خیلی ساده و به تخ می ترین شکل ممکن کلیشه ایه :

من یه آدمم
که به تنهایی و خلوت خودم احتیاج دارم

خسته شدم از بس جنازه م رو ساعت ده یازده شب رسوندم به خونه م

چه از سر کار ، چه از با تو بودن ، چه از پیش دوستام ، چه از پیش خونواده م ، ...

خسته شدم از بس که خونه م خونه م نبود

.
.
.

دوسِت دارم ...

فقط می خوام یه کم با خودم تنها باشم

همین !


به شلوارت شمردم بوته ها را

دل من خیلی می خواهد شما را

الهی مردمون بد بمیرن

نمی گذارن بگیریم ما شما را


Monday, December 24, 2007
- خدا مال ما ایرانی ها نیست ... (+)

- م م م ...

آره ، خدای ما ایرانی ها خدای مالی نیست .


شبی که لعنت از مهتاب می بارید ،
و پاهامان ورم می کرد و می خارید ،

یکی از ما که تازه فیلم مادر علی حاتمی رو دیده بود و کلی هنوز تو حال و هوای دیالوگ های فیلم بود رو کرد به ما و گفت :

شب تون سحر نشه سردار .

او ، احترام نظامی گذاشت و رفت زیر پیشونی درگاهی خونه ایستاد تا خیس نشه از بارون و شروع کرد به گاز زدن قاضی/غازی! نون ِ تافتون و پنیری که با خودش داشت ،

ما هم
به همین سادگی زندگی مون کلن به گ ا رفت ... !

Labels:



Sunday, December 23, 2007
به نظر من ازدواج حَقـّه ؛
درست مثل مرگ که حَقـّه ؛

قضیه اینه که من به زندگی بعد از ازدواج هم درست مثل زندگی بعد از مرگ بی اعتقادم .



Friday, December 21, 2007
از عصر فکری شده ایم که اگر اختیار آسمان این شب یلدا با ما بود ، صاف ِ پرستاره اش می کردیم و تا جایی که می شد می چسباندیمش به زمین ، آنقدر که دستتان برسد به چیدن ستاره ها ؟
یا نه، پاک ابری ش می کردیم ، از آن گرفته های یکدست خاکستری دبلیو دو یا سه ... ، گنگ و دور و خیالگونه ، پر از دانه های ریز و درشت ِ سفید ِ برف ، از آنها که اصلا هیچ پلانبندی ندارد و هرچه نگاه می کنی نمی فهمی پرده آخرش کدام ست !؟

چِل شدیم و نفهمیدیم .

.
.
.

بگذریم از اینکه خدایتان هیچ کدام این کیفیت ها اصلا دغدغه اش نبوده ، اینکه آسمان امشبمان این است جدن از بی سلیقگی ش ناشی می شود ؛ شاید هم طفلی به کارش علاقه مند نیست !



Tuesday, December 18, 2007

به نظر من خانواده اصلن نکته ی مهمیه ،

اینقد که همیشه توی یه پرانتز ازش نگه داری شه و هرگزم بیرون نیاد .
.
.
.
خیلی هم اعصاب سالمی دارم .


Sunday, December 16, 2007

چه همه خسرو شکیبایی شده ایم این روزها !

مانده نمی باران که بزند و
بوی سیگارمان که درست و حسابی بنشیند به تنمان ...


Saturday, December 15, 2007

درد سر خماری می کشیم

بی که شراب خورده ی ساقی یی باشیم ...



Wednesday, December 12, 2007
هرکی بیاد ضایع ترین و له ترین شعر ِ ( حالا هرچی ِ ) ادب فارسی رو که به ذهنش می رسه ، بنویسه و به وبلاگستان معرفی کنه ،
شاید هم شد که بعدش یه جورایی ترتیب امحاء و نابودی شون رو هم بدیم ، یا دست کم خواهش کنیم که یه جایی توی صندوقی چیزی بذارنشون و درش رو قفل کنن بره که لا اقل اینقد توی دست و پا نباشن ! هان ؟

باشد که این وسط یه خدمتی هم از وبلاگستان به ادبستان ! شده باشه !
.
.
.
ما راستش رو بخواهین این بیت خیلی رو اعصابمونه ، اصلن هم یادمون نمیاد که مال کی هست ، شاید هم هیچ وقت ندونستیم و نخواستیم بدونیم :

سحر آمدم به کویت ، به شکار رفته بودی

تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی

(د ِ لامصب ، آخه چرا !!!!؟؟؟)



Monday, December 10, 2007

شهر خالی ست ز عشاق و

پر از ماشین ست .

روش بختم این است !؟

.
.
.

معاشرت مان می آید .

جدید و دور ،

از آنهایی که آدم را کمی از خودش دور کند ...



Sunday, December 09, 2007

به نظر من حالا دیگه این قضیه از لحاظ منطقی کاملن روشنه که

رم کولهاس یک وودی آلن گنده ست .


Saturday, December 08, 2007

ما را که درد عشق و بلای خمار کشت؛

ترابخدا،لا اقل شما بیشتر احتیاط کنید .

Labels:



Wednesday, December 05, 2007
هرکسی از ظنّ خود بیچاره شد.

Labels:



Sunday, December 02, 2007

سردر ئه سرین بانو کلی خوب شده ؛

سردرد ما کی می خواد خوب شه!؟ نمی دونم !