به بیان دیگر! یه دونه اِی ناقابل به قضیه ی آی لاغر اضافه خواهد شد ؛ باشد که از پیل تر در آیم .
عرض دیگه هم اینکه به مدد همت خانوم نازلی دختر آیدین ، که عمرش دراز باد ، این وبلاگ / شاید هم اون وبلاگ ! با قیافه ی جدیدی خودش رو به شما عرضه می کنه !
از یادداشت بیضایی در سوگ استاد رادی
بکِشید ما را ...
﷼
بکِشید ما را ...
...کِشه هرکی کم بیاره و کِش نیاد .
Labels: ملت تو ما شدیم ، کوروش والا
قضیه خیلی ساده و به تخ می ترین شکل ممکن کلیشه ایه :
خسته شدم از بس جنازه م رو ساعت ده یازده شب رسوندم به خونه م
خسته شدم از بس که خونه م خونه م نبود
دوسِت دارم ...
فقط می خوام یه کم با خودم تنها باشم
به شلوارت شمردم بوته ها را
دل من خیلی می خواهد شما را
الهی مردمون بد بمیرن
یکی از ما که تازه فیلم مادر علی حاتمی رو دیده بود و کلی هنوز تو حال و هوای دیالوگ های فیلم بود رو کرد به ما و گفت :
شب تون سحر نشه سردار .
او ، احترام نظامی گذاشت و رفت زیر پیشونی درگاهی خونه ایستاد تا خیس نشه از بارون و شروع کرد به گاز زدن قاضی/غازی! نون ِ تافتون و پنیری که با خودش داشت ،
Labels: تی.آی. می پروریم ...
قضیه اینه که من به زندگی بعد از ازدواج هم درست مثل زندگی بعد از مرگ بی اعتقادم .
چِل شدیم و نفهمیدیم .
بگذریم از اینکه خدایتان هیچ کدام این کیفیت ها اصلا دغدغه اش نبوده ، اینکه آسمان امشبمان این است جدن از بی سلیقگی ش ناشی می شود ؛ شاید هم طفلی به کارش علاقه مند نیست !
به نظر من خانواده اصلن نکته ی مهمیه ،
چه همه خسرو شکیبایی شده ایم این روزها !
درد سر خماری می کشیم
بی که شراب خورده ی ساقی یی باشیم ...
باشد که این وسط یه خدمتی هم از وبلاگستان به ادبستان ! شده باشه !
.
.
.
ما راستش رو بخواهین این بیت خیلی رو اعصابمونه ، اصلن هم یادمون نمیاد که مال کی هست ، شاید هم هیچ وقت ندونستیم و نخواستیم بدونیم :
سحر آمدم به کویت ، به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی
(د ِ لامصب ، آخه چرا !!!!؟؟؟)
شهر خالی ست ز عشاق و
پر از ماشین ست .
روش بختم این است !؟
معاشرت مان می آید .
از آنهایی که آدم را کمی از خودش دور کند ...
به نظر من حالا دیگه این قضیه از لحاظ منطقی کاملن روشنه که
سردر ئه سرین بانو کلی خوب شده ؛