Tuesday, March 25, 2008
فارسی ، سـی و دو حرف داره

تو امّـا ،

حرف نداری

.

Labels:



Sunday, March 23, 2008
برهنه گی یک زن خردمندانه تر از اندیشه های یک فیلسوف است.

از اپیزود گُدار در لاو اند انجر



Saturday, March 22, 2008

بهار ِ تون ،

توبه شکن.



Tuesday, March 18, 2008

یا محوّل الحَول و الاحوال

خودتم اون بالا حال می کنی!؟

یا فقط همینجوری تو کارِ حوّل حال ِ مایی!؟



Monday, March 17, 2008

ساقی ِ سیم ساق ِ من

دو تا دونه سیب سرخ هم که بیاری با خودت

هفت سین ما کامله.

گور پدر سرکه و سکه و سکنجبین و سماق و سمنو و انواع سبزی ِ آشی و خورشتی و خوردن و پلویی و ...



Sunday, March 16, 2008

تخمه ی شکستن ! ...

دارم ...
دارم !؟ ...
ندارم ...
ندارم !؟ ...
می خوام !؟ ...
می خوام ...
نمی خوام ...
نمی خوام !؟ ...
دارم !؟ ...
دارم ...
ندارم !؟ ...
می خوام !؟ ...
.
.
.


ببین من الان سوراخ راست دماغم چه آبی قشنگ یواشی شده ...

خوب شمام برو رأی بده دیگه عزیز من!

لیست ائتلاف اصلاح طلبان


Thursday, March 13, 2008
چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته ، زورق به گل نشسته ایست زندگی؟
درين خراب ريخته
که رنگ عافيت ازو گريخته
به بن رسيده ، راه بسته ای ست زندگی؟

چه سهمناک بود سيل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمين و آسمان زهم گسيخت
ستاره خوشه خوشه ريخت
و آفتاب درکبود دره های آب غرق شد.

هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تيره ای گرفته سينه ی تو را!
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود.

تو از هزاره های دور آمدی
در اين درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست؛
برين درشتناک ديولاخ
ز هر طرف طنين گام های رهگشای توست؛
بلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ ونام
به خون نوشته نامه ی وفای توست؛
به گوش بيستون هنوز
صدای تيشه های توست؛

چه تازيانه ها که با تو تاب عشق آزمود
چه دارها که با تو گشت سر بلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند.

نگاه کن
هنوز آن بلند دور،
آن سپيده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست،
سپيده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست،
به بوی يک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بيفتی از نشيب راه و باز
رو نهی بدان فراز

چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگينه ی شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمايدت.
چنان نشسته کوه در کمين دره های اين غروب تنگ
که راه بسته می نمايدت.

زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی ست اين درنگ درد و رنج؛
به سان رود
که در نشيب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
اميد هيچ معجزی ز مرده نيست،
زنده باش.

با صدای ِنامرد خود سایه و در کنار ساز ِنامرد لطفی ببینید و بشنوید و فردا نامردی نکنید و به لیست ائتلاف اصلاح طلبان رأی بدید.


Tuesday, March 11, 2008


نارنجک به کمر خود ببندید و فید رادیو زمانه را منفجر کنید.

در این نمونه موفق از تبلیغات چریکی / گودِرگرا! به شما گفته می شود که در صورت انجام این عملیات انتحاری ، خواندن و تمام کردن همه ی شـِیر آیتم های نازلی ، دیگر یک رؤیا نخواهد بود .

پ.ن : سلام ِ این پست هم که دیگه خداییش خیــِـــلی تابلوئه !


یادتون میاد بچه گی - چاکریم آقای نوید - و کنجکاوی های کودکانه در باب چطور بدنیا اومدن مون و جوابایی مثل اینکه یه روزی از خواب بیدار شدیم و خدا تو رو برامون فرستاده بود و ... که هیچ وقت متقاعدمون نمی کرد ...

یه کم که بزرگتر شدیم فهمیدیم که در مؤمنانه ترین! حالتش - که یعنی خدا هم تو بازی باشه - خدا همینطور الکی و ییهو! ما رو تو یه سبد! بدنیا نفرستاده و به دنیا اومدن ما حاصل صکث پدر و مادرمون بوده و فراهم شدن کلی شرایط دیگه یا فراهم نشدن شون! که حالا موضوع بحثم نیستن ؛

می خوام بگم حالا فکر کن یه کم دیگه که بزرگتر شیم بفهمیم مرگ هم مث تولد اینجور که می گن و می گفتن ناغافل و الکی و ییهو و کار خدایی و اینا نباشه و واسه از دنیا رفتن مون هم یکی باید یکی دیگه رو بکنه و حالا مراحل اداری! خاص خودش ...
یه جورایی باحال میشه ها ... فکر کن کی باید کیو بکنه !؟ چه جوری !؟ کجان اینا !؟ این دنیان یا اون دنیا !؟ چه ربطی به متوفی مورد نظر دارن !؟ ... خدایی خر تو خر خیلی خوبتری میشه دنیا ...



Monday, March 10, 2008

شنیدی می گن

خانوما دَس (ت) ...
آقایون رقص ...
حالا برعکس

خوب حالا برعکس دیگه

یه چند وقتی هم
از شما حرکت
از ما برکت

قربونت برم خدا جون! جـِر نزن دیگه



Monday, March 03, 2008

به هم فکر نکنیم ،

با هم فکر کنیم ،

ببینیم باوهاوس* چه گـِلی به سرمون بگیریم آخر ،
کلن .

* : مدرسه ی معماری و هنرهای کاربردی در آلمان که گروپیوس آن را بنیان نهاد آقای آزموسیس

Labels:



Sunday, March 02, 2008

...

Labels: