Wednesday, April 30, 2008

کصّ خوار روزگار

کصّ خوار چشمه ها و دشت ها
کصّ خوار دانه ها و سبزه ها
کصّ خوار غنچه هاي نيمه باز
کصّ خوار دختر ميخک که مي خندد به ناز
کصّ خوار جام لبريز از شراب
کصّ خوار آفتاب

نرم نرمک مي رسد اينک بهار !

کصّ خوار روزگار

این پست تقدیم می شود به روح پرفتوح آقا رِضا معینی که بهار امسال رفت ...



Monday, April 28, 2008
مهم نیست که الان چند سالِتونه ،

مهم اینه که هنوز هم ، وقتی بزرگ شدید ، بخواید خلبان شید .



Sunday, April 27, 2008

متمم (!؟) به نامه‌ی ارسالی به دبیرخانه‌ی فراکسیون تی‌آی

  • به جای اینکه چندین فیلم ببینید ، فیلم های وودی آلن را چندین بار ببینید .

پیشنهاد هفته : رز ارغوانی قاهره ، محصول 1985



Thursday, April 24, 2008
مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست
بگذار ...
لا اقل مقابل روی تو بگذریم دیگه !
هان !؟
خدایی در این حدّ ش ُ دیگه زهرا اچ بی هم پایه ست


Wednesday, April 23, 2008


گرفتاری اول ما این است که در جوامع بشری هرازگاهی سرخی سندرم پی ام زایده ای در ماست بوجود می آورد که نادان همه را به کیش خود پندارد ، لهذا یادتان می اندازم که کرم درخت شبتاب کجا و من خراب کجا !؟ هان !؟ جاناتان زبینا ، مرد شماره ی یک یووووه ! بعد از پریستون ون هافن ، در مورد زن های محصنه گوید که رفیقانم از عشق چه سرداری !؟ گویم که سری دارم سرداب بخارا را ! اندرین دیم دیم دیریم دام دام دارام دام دام دارام و هر از گاهی که انسان دچار می شود یعنی عاشق چشمت شدم ! و این در حالیست که خودمم می دونم که دوروغ می گم و من صرفن توی بهار و یه سری فصلای دیگه یه نموره همچین حالی به حالی می شم و از غذای روزگار تلخ تر از تلخ بار دگر روزگار چون شکر آید ! ای شکر تیره به نانی بسازم خنجری نیشش ز پولاد قاسملو و کریمی و خرّم آن روز کز این منزل ویران برویم و ماستمان را بخوریم و دوغ مان را آروغ بزنیم و آئورتمان را حالی درون پرده بسی ببریم و نگرانی هامان را مشت مشت نمونه گیری کنیم و خروار خروار خروار گاو وار گاو وار گوسفند وار آهو وار بچه دار زنبیل ُ وردار و بیار ...



Wednesday, April 16, 2008
گاهی کلیدِ دی‌فراست‌مان خراب می‌شود

ما مجازی‌ها، شهروندان دسته‌دوم هستیم. مایی که زنده‌گی‌مان لابه‌لای خطوط شکل گرفته است. بالیده‌ایم در واژه‌هایی که روی هوا هستند. عمومن تصور می‌کنیم هم‌دیگر را خیلی خوب می‌شناسیم، به رمز و رازهای دلِ رفقای‌مان آشنا هستیم. تاریک‌ترین قصه‌های وجود هم‌دیگر را شنیده‌ایم. با عشق‌ها و نکبت‌های رفقا، زیسته‌ایم. ما، ما دسته‌دومی‌ها، کور هستیم. آن‌چنان که بسیار پیش آمده در خیابانی، کوچه‌ای، از کنار نزدیک‌ترین رفقای‌ این‌جایی‌مان، رد شدیم و هم را نشناخته‌ایم. ما دسته‌دومی هستیم چون اطلاعات‌مان، اطلاعات اولیه‌مان را از همین‌جا می‌گیریم. ما ترجیح می‌دهیم در خانه بشینیم و جهان را بگردیم. آدم‌ها را ببینیم و لذت‌ها را بخوانیم و بوها را بشنویم، از دیگران. می‌توانیم، قادریم که ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها، خمیده پشت یک مانیتور نشسته‌ باشیم و احساس کنیم که هستی از ما آلت خورده است. ما بلدیم وانمود کنیم که زنده‌گی، یعنی همین.

(+)



Monday, April 14, 2008
چاق نمی شوی به این جست و خیز، لاااغر!

و این البته طبیعیه .




Thursday, April 10, 2008
" میدونید ، یاد اون جک قدیمی افتادم ،
همون که یه یارو میره پیشه یه روانپزشک و میگه: دکتر ، برادر من دیوونه ست ، اون فکر می کنه مرغه !
بعدش دکتر میگه : خوب ، چرا نمی فرستیش تیمارستان !؟
اونوقت مرده میگه : می خواستم بفرستمش ، ولی تخم مرغاشو لازم دارم !
خوب ، گمونم این خیلی شبیه طرز فکر فعلی من راجع به روابط زن و مرده ؛
می دونید ، این روابط کاملن غیر منطقیه ، دیوونه وار و مسخره ست ، ولی گمونم همه مون به این روابط ادامه می دیم ،
چون به تخم مرغاش احتیاج داریم . "

آنی هال ، 1977



Monday, April 07, 2008

شیمی عشق ( تحلیلی بر عشق از دیدگاه علم شیمی )

فنیل اتیل آمین ( مولکول عشق )
نور اپی نفرین ( عامل تمرکز روی معشوق )
دوپامین ( آتش افروز عشق و عامل شیفتگی )
سرتونین ( در افراد عاشق کم می شود تا ایراد های معشوق را نبینید ! )
اکسی توسین ( هورمون آغوش برای تحکیم پیوند )
وازوپروسین ( هورمون تک همسری برای تعهد در عشق )

(+)

پ.ن : به گمانم ماده ی اولیه ی میلیاردها! تی آی پست ِ همچین چاق و چله فراهَم شده ؛ یعنی دلم می خواد ببینم چی می کنیم هاااا...!


Sunday, April 06, 2008
ا َی خار ِتو گا*ییدم

گـُلم

.

خار : چه ربطی به خوار دارد بابا جان !
گا*ییدم : گا*یید مرا
توضیح آنکه لابد خیــــلی که تیز بوده اید پیش خودتان نتیجه گرفته اید که در اینجا عاشق از معشوق شکایت همی کند ! حال آنکه خیلی بیخود کرده اید ، چرا که در نگاه عشق باز حقیقی! ، گا* ، یک رابطه ی دو سویه است که حتی از نت ورک مارکتینگ هم وین-وین تر است و به شرط فراهَم آمدن شرایط و جا! ، هر دو ( ! چه میدونم ، شایدم سه! یا بیشتر ) طرف می توانند با رضایت و رغبت و چیز ِ فراوان در آن مستحیل شوند ( حال ببرند و بکنند ) ؛ پس ،
گا*ییدم : گا*یید مرا ، خیلی حال کردیم و چند باری هم به عورگاصم رسیدیم دور همی!


Thursday, April 03, 2008
قرررمزته

آبی ِ آبلیمو جات ...

مادر (علی حاتمی) ، 1368