Sunday, November 30, 2008
...
- عقد کردی !!؟
- هنوز نه
- عقل کردی
...


Monday, November 24, 2008

و در جای دیگری هم -گاس هم که همان کتاب کوچه!- می فرماد:

آدم دسته ی خودش رو که نمی بره؛
یا لا اقل دیگه استخوناش رو باقی می گذاره؛

حدستون درسته، بازم کار ِ خود ِ شیطون ِ بلا شه؛ ولی به همین برکت! مدیونید اگه یه وخت فکر کنید این عباس کیارستمی ِ ما خدای نکرده آدم بی ادب و هیـز و بددهنیه؛ نه!، این عباس ما فقط یه کم تنها ست؛ همین.



Saturday, November 22, 2008
در جای دیگری هم می فرماید

آتش است ...



Thursday, November 20, 2008
و اما بشنویم از آقای باستانی پاریزی که در سنگ هفت قلم بر مزار خواجگان هفت چاه ش برایمان تعریف می کند از قول امیر خیزی، منشی و مشاور ستارخان، که وقتی، ستارخان و باقرخان در پارک اتابک در حوضخانه نشسته و قلیان می کشیدند در حالی که فاتح و پیروز بودند و دنیا به کام مشروطه طلبان. در آن ساعت تلگرافی از نجف به نام ستارخان رسید، به من داد تا بخوانم. عنوان تلگراف را خواندم: حضور باهرالنـور پشتیبانان و حامیان دین مبین اسلام و کافه المسلمین، جنابان سردار ملی اسلام و باقرخان سالار ملی اسلام ... ستارخان مهلت نداد بقیه را بخوانم، رو به باقرخان کرد و به طعنه گفت:
- دلم به حال اسلامی می سوزد که من پدرسوخته سردار آن باشم و توی مادرقحبه سالارش!


Tuesday, November 18, 2008
صيقل از گذشت زمان است، نه گذر در سکوت و سکون. از سايش تن‌ها و دل‌هاست که جان جلا می‌گيرد. نه در خلوت، جان جانان جلا می‌بخشدت.

(+)




Sunday, November 16, 2008
پستان ِتان، کدام ِ شما

لب هایتان کدام

بگوييد!

کلّن!



Monday, November 10, 2008

"... می‌رفتيم به عرق‌فروشی‌ای‌ كه نزديكی‌های‌ بارانداز سراغش را داشتيم. عرق‌فروشی‌ ساكت بود و پرده‌های‌ پشت شيشه‌ها افتاده بود. گوشه‌ی‌ خلوتی‌ می‌نشستيم. چهارتا ميز ديگر هم بود، هر كدام سه چهار مرد پشتش، بيشترشان كارگرهای‌ بارانداز، ساكت و خيره به ليوان‌هاشان، می‌گفتی‌ پلك زدن يادشان رفته است. جوان كه بودند ساكت نشستن بدمستی‌ بود و عربده‌كشی‌ بدمستی‌ نبود. پيری‌ سراغ همه‌شان آمده بود. باورشان نمی‌شد كه پير می‌شوند. ..."

سلام عاشور
سلام همه ی کارگرهای بارانداز تابستان همان سال
سلام ناصر خان تقوایی


گاو! ، سوی جفا روی ...


Saturday, November 01, 2008
خیلی ببخشید که دارم انگشتم رو تا آرنج می کنم توی کون ت! خدا شاهده اصلن منظورم این نیست که یه وقت انگشتم رو تا آرنج بکنم توی کون ت! ...

Labels: