Saturday, May 16, 2009
بدجوری دارم چاااق می شم؛
دیگه کم کم از در این وبلاگ رد نمی شم!


Saturday, May 09, 2009
زیپّ درش رفت و خبردار کرد
تا پدرش چاره ی آن کار کرد