Saturday, June 06, 2009
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد


Monday, June 01, 2009



آقای لاغر با کسانی که فکر می کنند ای بابا، رییس جمهور که انتخاب شده و حقوق اولش رو هم گرفته حال نمی کند و با آنها حرفی ندارد. این کلن یک نکته. و اما بعد

آقای لاغر عقیده دارد که در انتخابات پیش رو جریان موسوم به اصولگرایی دارای هشت تا دوازده میلیون رأی ست -ما کاری نداریم چه جور و از کجا و اینا- که به حساب آقای احمدی نژاد واریز خواهد شد؛ و با مشارکت کمتر از پنجاه درصدی مردم در انتخابات این آقای احمدی نژاد است که تا چهار سال دیگر رییس جمهور خواهد ماند؛ اما آقای لاغر امیدوار ست که این اتفاق نیفتد؛ این روزها –علاوه بر اینکه همه تپش نگاه می کنند- همه ی نظرسنجی ها مشارکت مردم را بیشتر از پنجاه درصد نشان می دهند، و همین به تنهایی یعنی اینکه آقای احمدی نژاد در دور اول رییس جمهور نخواهد شد و با یکی از آقایان میرحسین و یا کروبی به دور دوم خواهد رفت؛
آقای لاغر ضمن احترامی که برای آقای کروبی قایل است، میرحسین را به او ترجیح می دهد و دوست دارد تا در دور دوم شاهد پیروزی میرحسین در رقابت با احمدی نژاد باشد. آقای لاغر ترجیح می دهد در باره ی دلایل احساسی اش برای این انتخاب، ارجاع تان دهد به سرهرمس و درعوض برایتان بگوید که علاوه بر همه ی این حرف ها، عقیده دارد که از مظاهر مدنیّت یا یک جامعه ی با ساختار درست ِ مدنی، حاکمیت احزاب و حاکمیت نگرش حزبی بر اندیشه و مشی سیاسی مردمان آن جامعه است. البته آقای لاغر هم می داند که تا رسیدن به این مطلوب نه تنها عموم جامعه ما و خود ما به عنوان نخبگان این جامعه بلکه حتی احزاب ما و کاندیداهای ما فرسنگ ها فاصله دارند، اما آقای لاغر دلش می خواهد که در این مسیر حرکت کند؛ آقای لاغر دلش می خواهد حزبی فکر کند و حزبی عمل کند؛ برای آقای لاغر حزب کارگزاران شأنیت بیشتری دارد از آقای کرباسچی، حزب مشارکت شأنیت بیشتری دارد از آقای عباس عبدی و یا حتی مجمع روحانیون هم شأنیت بیشتری دارد از آقای ابطحی؛ اینجور می شود که آقای لاغر حتی برنمیدارد به خودش زحمت مقایسه و سبک سنگین کردن اسم هایی مثل محمد خاتمی و محمد رضا خاتمی و محسن آرمین و نبوی چه از لحاظ بهزاد چه از لحاظ ابراهیم و عزت سحابی و سعید حجاریان و محسن امین زاده و مصطفی تاجزاده و زهرا رهنورد و فائزه هاشمی و عزت انتظامی و داریوش مهرجویی و کیومرث پوراحمد و ... را با کرباسچی و عباس عبدی و محمد علی ابطحی و عبدالکریم سروش و جمیله کدیور و محمد قوچانی و بهروز افخمی و ... بدهد؛ برای آقای لاغر همینکه احزاب و تشکل های متبوع و مطبوع اش مثل مشارکت و سازمان مجاهدین و ملی مذهبی ها، فارغ از نقاط ضعفشان و و فارغ از اختلافاتشان با یکدیگر، با همان مختصر جذابیت هایی که هرکدام برای آقای لاغر دارد پشت سر یک نفر قرار گرفته اند کافی ست تا او هم بداند که به چه کسی رأی خواهد داد؛ اینجور می شود که آقای لاغر خیالش بابت مطالباتش کمی راحت تر می شود، چرا که پیگیری مطالباتش را یا لا اقل بخشی از مطالباتش را که این احزاب نمایندگی می کنند به آنها می سپارد و در نهایت امیدوار ست که رأیش، رأی به جامعه ی مدنی و حکومت قانون باشد.


هیه.