Thursday, February 24, 2011
«نه. نه، خل نبود. خطرناک بود. زبر و زرنگ بود. جوشش داشت. سالم بود. اگر میموند اسباب دردسر میشد. با ما مخالف بود.»
«حیفش بود.»
«سخت هم مخالف بود.»
«منم هسّم.»
«خسّه ین؟» آهسته گفته بودم انگار حرفم را درست نفهمیده بود
گفتم «خسّه هم هستم.»
خسته هم بودم ...

ابراهیم گلستان، مد و مه