یادم افتاد به 9 سال پیش
از بعد از ظهر
از همان بعد از ظهر لحظه به لحظه ام را در همان 9 سال پیش سیر می کنم
این ساعت ها با عده ای دیگر از دوستان جمع شده بودیم خانه ی آقای قابل ؛ شب را آنجا بودیم
پیروزی در انتخابات که قطعی شده بود از همان ساعت ها قبل
منتهی اخبار جدید تر از آمار وارقام که می رسید بازهمه را شگفت زده می کرد
شایعات ترس آوری هم بود که خوشی زیاد نزند زیر دلمان
چه روشن بودند آن روز ها
و چقدر دوریم حالا از آن روز ها