Tuesday, June 06, 2006
چون بچه ی بی شعور و دهن بینی هستم اصولن و الانه فکر می کنم نوشتن راپورت روزانه از از برنامه هایی که می بینیم از تلویزیون یا در واقع ما جراهای من و تلویزیون توی وبلاگ مده این روزها ومی فروشه 2 تا از همین قماش هر چند بی ربط به هم درذیل می آ د
یک اینکه امروز کانال وزین و محترم آرته دو والموی دوست نازکتر از عسلمون میلوش فورمان رو برامون پخش کردن که بفهمیم جون به جونمون کنن هممون هنوزهمون پیکانیم و کشته ی رمانس / درام ؛
هیچی هم که نخوام بگم از فیلم نگفتن از بازی درخشان آکتور ها ی اصلی نخ سوزن این خانوم آنت بنینگ جذاب دیگه بی انصافیه
دو اینکه آقا خیلی حرفه با این همه توهم وادعا ی خیلی چیزها امروزیعنی پانزده خرداد وقتی تلویزیون طبق رسم این بیست و چند سال تکه هایی از صدای سخنرانی امام خمینی در سال 42 رو پخش میکنه جایی که میرسه به فریاد های "... علمای نجف به داد اسلام برسید ؛ علمای قم به داد اسلام برسید ؛ ... رفت اسلام ..." باز مو به تنت سیخ بشه ! بدون اینکه بفهمی از کجا داری می خوری
یادم افتاد به سالهای قبل تر و جوجه جوون 16 -15 ساله ی آرمان طلب چریک مسلمان که توی کتاب ها و نوارهای شریعتی می گشت دنبال غایت آمال و آرمان و آرزوهاش و اینکه چطور مو به تنش سیخ می شد وقتی می شنید این جمله رو که : و ان الله شاء ان یراک قتیلا ؛ یعنی و خداوند دوست داشت که ترا کشته ببیند