کاش می شد دق کرد
نه
کاش می شد دوباره سر حال اومد
حال : حال خوب یا بد فرقی نمی کنه یعنی می کنه ولی الان بحثم نیست
یعنی کاش می شد از این بی حالی و خمودگی در بیام
از اون استند بای های تخمی که منجر به هیچ کشف و شهودی نمی شه هیچ خلاقیتی در پی ش نیست اصلن هیچی تهش نیست بی مصرف می افتی یه گوشه و صرفن هوا رو مصرف می کنی
نه حوصله ی کتاب خوندن دارم نه روزنامه نه اخبار اینترنت نه وبلاگ نه حوصله ی فیلم دیدن دارم نه گوش دادن موسیقی نه حرف زدن نه چیز نوشتن نه چیزی کشیدن
فکر کن فیلمت گیر کنه روی کلوزاپ کله ت وقتی که داری یه دهن دره ی ناجور میکنی
یا همینجور راش های تخمی بگیری بدون اینکه حتی یه صحنه ی به درد خور از توش در آد
واسه همین چار خط نوشتن هم که داره جونم در می آد
بگذریم از اینکه مجبورم به فال نیک بگیرمش بعد این همه مدت نتونستن حتی یک خطش
بسه دیگه