Thursday, January 22, 2009

تو باز می آیی
با نافی از خلیج احمر
و رانی از عصای موسی
و شکل راه رفتن تو
معنای مثنوی است،

و روح مولوی است اینک
کز ساق تو حکایت نی را
برمی دارد.



Friday, January 16, 2009

"لیکن بزرگ ترین عشقم به شتر است (لطفن فکر نکن قصد شوخی دارم)، هیچ چیز وقار ِ منفرد این جانور اندوه زده را ندارد."

چرا فلوبر اینچنین تحت تأثیر شتر قرار گرفته بود؟ زیرا با با بردباری و قناعت آن، هم هویتی می کرد. حالت اندوه زده ی چهره اش و انعطاف پذیری ِ قـَدَری مشربش او را منقلب می کرد. به نظر می رسید مردم مصر هم دارای برخی از خصوصیات شتر بودند: گونه ای فروتنی و قدرت پنهان که با گند دماغ بورژوازی همسایه های فرانسوی فلوبر در تناقض بود.

فلوبر از زمان کودکی از امیدواری کشورش منزجر بود -انزجاری که در مادام بواری در شرح ایمان ظالمانه ی علمی منفورترین شخصیت رمان، اومه ی داروساز، بیان می شود- می شود حدس زد که دیدگاه خود او تیره تر هم باشد: "در پایان روز، ریدمان. با این کلام ِ قدرتمند، شما می توانید خود را از تمام رنج های بشری رها کنید، پس من هم از تکرارش لذت می برم: ریدمان، ریدمان." فلسفه ای که در چشمان غمگین، باوقار لیکن کمی خبیثانه ی شتر مصری منعکس بود.

هنر سیر و سفر، آلن دوباتن



Monday, January 12, 2009

شاغلام پیروانی در برنامه نود:

هرچیزی تو این دنیا از نازکی پاره می شه، انسان از کلفتی!



...

اینا تقصیر من نیست. اینا همه ش تقصیر خاکه.
تقصیر ِ عطریه که از موهای تو بلند می شه ...

عروسی خون، لورکا، ترجمه ی شاملو



و در جای دیگری هم می فرماد:

چشات از جنس ِ مرغوبه ...

و آورده اند که هنگام این فرمایش، نشسته بود؛ از هرلحاظ! حتی از لحاظ ِ به گـِل؛
مثل پاندولی تکان تکان می خورد و با هر دو دست، هــِی می کوبید روی پاها ش.
.
.
.


Tuesday, January 06, 2009
با دیگران خوری می و
با همان دیگران هم تِلو تِلو
.
.
.
ما م که لابد هستیم دیگه ... سی ِ خودمون


Friday, January 02, 2009
بگذاشتی ام، ...

فیـل بذارتت؛

حالا از لحاظ تنها، یا از لحاظ با خانواده و اینا.


Thursday, January 01, 2009
کجایی عباس!؟
.
.
.

نامرد