Saturday, July 04, 2009
"همه ی ما در مقابل دهشت باکره ایم، درست مثل کسی که در مقابل لذت باکره است"

سفر به انتهای شب، سلین

آره؛ ترس داشت؛ درد داشت؛ جیغ و داد داشت؛ اما حالا که دیگه واسه مون زحمتشو کشیدن و ترتیبشو دادن ...، اصن تو بخون به ناجوانمردانه ترین و بی رحمانه ترین شکل ممکن رِیپ مون کردن و ...، ها!؟ حالا دیگه می تونیم یه جور دیگه به زندگی مون نگاه کنیم؛ کشش ندم... می تونیم حالشو ببریم ... فک کن ... حتی می تونیم بریم جنده ی خیابونی بشیم